📌قلی میخواست خودکشی کنه، یه نفر رهگذر دیدش بهش گفت: چرا میخوای خودتو بکشی؟
قلی گفت: مشکل خانوادگی دارم.
رهگذر: مشکلی نیست که حل نشه، بگو مشکلت چیه؟
قلی: با یک زن بیوه ازدواج کردم که یه دختر داشت. پدرم تا دخترش را دید با اون ازدواج کرد!
پدرم شوهر دخترم شد و من پدر زنش!
بعد از مدتی زنم بچه دار شد که پدرم پدربزرگش شد و همانطور که فرزندم برادر زن پدرم است او خاله ام شد و فرزندم داییم!!
و زمانیکه زن پدرم بچه دار شد فرزندش برادرم شد و در آن واحد نوه ام، چون نوه زنم میشد و زنم چون مادربزرگ برادرم میشد مادربزرگ منم هست. با این حساب من همسر مادربزرگم هستم و پدربزرگ برادرم از پدرم و پدربزرگ خودم و نوه خودم.
رهگذر: چند متر طناب می خوای؟
خدا خودت و پدرت رو نابود کنه و لعنت کنه کسی رو که دوباره ازت سؤال بپرسه
🔆 #طنزیمات
➖➖➖
✅ کانال رسمی مصاف رضوی
✅ @masaf_razavi