سخن سردبــیر

 
   

 به نام خدا

سال 94 تموم شد انگار همین دیروز بود که گفتن تحویل یک هزار و سیصد و نود و چهار. یادمه ساعت 2:15 دقیقه صبح بود. خیلی‌ها چشم به تحویل سال دوخته بودند. رسمِ که اول سال دعا می‌کنن، نمی‌دونم چه سرّی داره ولی هر چی هست خوبه. آدم چند لحظه دلش رو وصل می‌کنه به دل خالق هستی. هر چی که فکر می‌کنه برای سعادت خودش و اطرافیانش خوبه رو به زبون میاره. یکی از اون دعاها که خیلی‌ها روی لباشون نقش بست و تو دلهاشون از خدا خواستند این بود. خدایا امسال رو سال فرج امام زمان (عج) قرار بده. بعضی‌ها اشک تو چشماشون جمع شده و این رو گفتن بعضی‌ها گرفتاری داشتند و به امید برطرف شدن این گرفتاری گفتن و بعضی‌ها ...

بعضی‌ها می‌گفتن فلان نشانه ظاهر شده، فلان عالِم اینو گفته، راستی می‌دونی حاج آقای... گفته که ظهور نزدیکه. نیمه شعبان از همه بیشتر به فکر بودیم، یعنی میشه این آخرین نیمه شعبان بدون امام زمان(عج) باشه. چه پیام‌ها و چه عکس نوشته‌هایی که در این مورد برامون نمی‌اومد. ولی نشد، مستجاب نشد، اون روزی که منتظرش بودیم و وعده‌ها در موردش شنیدیم نیومد. چرا نیومد؟ ما آماده نبودیم، دنیا آماده نبود، خدا نخواست نمی‌دونم، یقیناً همه این موارد بوده  ولی که چی؟

میگن وقتی امام زمان(عج) ظهور می‌کنن حتی مرُده ها آرزو می‌کنن ای کاش بشه به دنیا برگردن. ولی فقط اونایی که خیلی خوب بودن و اونایی که شهید بودن برمی‌گردن، خوب‌ها برای یاری امام و بدها برای مجازات. البته یک گروه دیگه هم زنده می‌شن.

نمی‌دونم چرا اون روز نیومد، نمی‌دونم شاید سال 95 هم تموم بشه و بازم آقا نیان. شما می‌دونید چرا؟

البته من به دلیل نیامدن آقا کاری ندارم، می‌خوام چیز دیگه بگم، ما خیلی‌هامون خیلی وقت‌ها یادمون رفت اصلاً قراره امسال آقا بـیان، دعا کردیم، اما همیشه تو فکر نبودیم، می‌دونید وقتی آدم همیشه به یک چیز فکر کنه، همه ی کارهاش و براساس اون تنظیم می‌کنه. مثلاً کارش، درسش، رفتارش و ... اما ما به فکر نبودیم، خیلی عادی مثل همیشه زندگی کردیم و انگار نه انگار منتظر کسی هستیم و امسالمون هم تموم شد.

در زمانی که بنیامین هنوز یوسف را نشناخته بود یوسف به او گفت : آیا ازدواج کرده ای  و فرزند داری؟ گفت آری من صاحب سه فرزند هستم که نام یکی را گرگ ، نام دیگری را پیراهن، و نام سومی را خون گذاشته ام . یوسف گفت این اسامی را از کجا آورده ای او گفت: به این جهت این اسامی را بر پسران خود گذاشته ام که هرگز برادرم را فراموش نکنم و هر بار که یکی از آنان را صدا میزنم به یاد برادرم می افتم(قصص الانبیا صفحه 259)

خیلی‌ها به دنیا اومدن و خیلی‌ها هم از دنیا رفتن. اگه همین جوری پیش بره 1200 سال آینده هم مثل 1200 سال گذشته می‌گذره و یک وقت‌هایی به یادمون میاد که قراره امام زمان(عج) بیان و دعا کنیم و بعدشم یادمون میره و ... یادتونه گفتم یک گروه دیگه هم موقع ظهور زنده می‌شن. می‌دونید اونا کیان؟ اونها کسانی هستند که به دردِ امام زمان(عج) بخورن، خُب برای تشکیل حکومت مقدماتی لازمه و یکی از اونها داشتن افراد مستعدّه، به نظر شما، از بین ماها کیا زنده می‌شن.

این سال‌ها گذشت و می‌گذره، ولی مهم اینه که من و شما جوری آماده بشیم که به دردِ حکومت جهانی حضرت بخوریم.

 

اگه بخوای به درد حضرت بخوری باید مرهم بشی چون آقا دردمنده. دردش بی کسیه. بی یاوریه. باید مثل بنیامین طوری زندگی کنی، برنامه ریزی کنی، که همه فکر و ذکرمون بشه ظهور.

 آماده شویم؟

در بین سخنان بزرگان هست که یه طوری زندگی کنید که اگر ظهور هزار سال دیگه هم طول کشید مردم ایمانشون از دست ندن، می‌دونید اگر اینجوری زندگی کنیم اونوقت میشیم از اونهایی که ان شاءالله زنده می‌شیم، اون وقت می‌شیم یه نفر که آمادۀ ظهوره.

خیلی از ماها (ببخشید ها ولی واقعیته) آمادۀ ظهور نیستیم. اگر همین الان، الان الان بهت بگن همه ی زندگیتو رها کن پاشو برو تو رکاب امام زمان، حاضری؟ قرض نداری، کار نداری، نمی‌گی فقط یک ترم از درسام مونده؟ و ...

اگه مردم و خودمون رو برای ظهور آماده کنیم یعنی همون که گفتن همچین که هر اتفاقی افتاد ایمانشون رو از دست ندن. اگه زندگیمون رو مهیای ظهور کنیم اونوقت لحظه لحظه که از تحویل سال می‌گذره به یاد امام زمانیم دیگه نمیشه که سال به سال از عمرمون بگذره، موهامون سفید بشه، پوست صورتمون چروکیده بشه، انگار نه انگار که ما منتظریم. وقتی آماده شدیم، اونوقت هر برنامه‌ریزی که برای کارمون می‌کنیم اول ظهور رو جلو چشمامون می‌بینیم. هر برنامه‌ریزی برای زندگیمون می‌کنیم اول ظهور رو می‌بینیم. اگه حرف می‌زنیم، بازی می‌کنیم و ... اولین اولویت زندگیمون ظهور میشه. به امید اون روزی که اولین اولویت زندگیمون ظهور باشه.

                                                                                                                                                                                                                                                                                                            رضا وارسته

 

 

 

 

ارسال نظرات َ انتقادات و پیشنهادات